با این حال اول اسفند 1382، روز برگزاری انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی به مثابه ی آزمون فیصله بخشی بود که به تعبیری نتایج آن، تکلیف خیلی چیزها را برای خیلیها مشخص نمود و به چند سال کشمکش و درگیری در جامعه و حاکمیت پایان داد و باعث شد تا توجه جریانات تجدیدنظرطلب به انتخابات آینده به عنوان راهی برای بازگشت و نفوذ دوباره در حاکمیت، معطوف گردد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سخن پایانی:

مقام معظم رهبری در دو سخنرانی بسیار مهم یکی در جمع دانشجویان دانشگاه علم و صنعت (25/9/1387) و دیگری در جمع مردم تبریز (29/11/1387) ، آخرین راهبردهای غرب را به منظور سرنگونی انقلاب اسلامی چنین تشریح فرمودند:

1-     همه بدانند که امروز دشمنان نظام جمهوری اسلامی از برکندن این بنیان مستحکم احساس عجز می کنند. سعی شان این است که به وسایل گوناگون، به دست خود کسانی که در این انقلاب بودند و هستند، از این محتوا ذره ذره بکنند. جمهوری اسلامی اسمش جمهوری اسلامی باشد، اسمش نظام انقلابی باشد، اما از محتوای اسلام از محتوای انقلاب در آن خبری نباشد، اسمش چه ارزشی دارد؟ محتوا لازم و مهم است. (29/11/1387)

2-     اگر جمهوری اسلامی دچار شاه سلطان حسین ها بشود، دچار مدیران و مسئولانی بشود که جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نمی کنند، در مردم خودشان احساس توانایی و قدرت نمی کنند، کار جمهوری اسلامی تمام خواهد بود. (24/9/1387)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پیوست 1 – سخنان رهبری در جمع کارگزاران و مسولان نظام پیرامون طرح آمریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ( 19 / 4/ 1379 )

يك طرح همه جانبه امريكايى براى فروپاشى نظام جمهورى اسلامى طرّاحى شد و جوانب آن از همه جهت سنجيده شد. اين طرح، طرح بازسازى شده‏اى است از آنچه كه در فروپاشى اتّحاد جماهير شوروى اتفاق افتاد. به‏نظر خودشان مى‏خواهند همان طرح را در ايران اجرا كنند. دشمن اين را مى‏خواهد. من اگر بخواهم قرائن و شواهد اين معنا را بگويم، الان در ذهنم هست؛ نه اين كه بخواهم دنبال نشانه‏هايش بگردم؛ شواهد آشكارى در اظهارات خودشان وجود دارد. در طول اين چند سال، از اظهارات مغرورانه و قدرتمندانه و احياناًحساب نشده آنها - كه خودشان هم مى‏گويند فلان مصاحبه‏اى كه ما كرديم، عجولانه بود - صحّت اين ادعا كاملاً آشكار مى‏شود كه آنها به خيال خودشان طرح فروپاشى شوروى سابق را منطبق با شرايط ايران بازسازى كردند و مى‏خواهند در ايران پياده كنند. البته در چند مورد هم دچار اشتباه شدند كه اين هم از الطاف الهى است.

v    اشتباه دشمن در شناحت واقعیت ها

دشمنان ما در مواقع حسّاس در محاسبات خود دچار اشتباه مى‏شوند. البته اينها اشتباهاتى نيست كه اگر من ذكر كردم، آنها بتوانند اصلاحش كنند؛ نه، اشتباه در شناختِ واقعيتها دارند. براساس اين اشتباه برنامه‏ريزى مى‏كنند و برنامه‏ريزى غلط از آب درمى‏آيد؛ لذا موفّق نمى‏شوند. آنها براى دفاع از رژيم پهلوى برنامه‏ريزى كردند و با همه قدرت هم ايستادند؛ منتها در شناختِ مسائل ايران، در شناختِ مردم، در شناختِ روحانيت و در شناختِ دين اشتباه كرده بودند؛ لذا شكست خوردند. اين‏جا هم سرنوشتشان جز اين نيست و شكست خواهند خورد.

اينها در چند مورد اشتباه كردند:

v    5 اشتباه مهم دشمنان

اشتباه اوّلشان اين است كه آقاى خاتمى، گورباچف نيست. اشتباه دومشان اين است كه اسلام، كمونيسم نيست. اشتباه سومشان اين است كه نظام مردمىِ جمهورى اسلامى، نظام ديكتاتورى پرولتاريا نيست. اشتباه چهارمشان اين است كه ايرانِ يكپارچه، شوروىِ متشكّل از سرزمينهاى به هم سنجاق شده نيست. اشتباه پنجمشان اين است كه نقش بى‏بديل رهبرى دينى و معنوى در ايران، شوخى نيست.

v    توجه به سه نکته در طرح فروپاشی شوروی

اشاره‏اى به طرح امريكايىِ فروپاشى شوروى بكنم. اين چيزى كه الان از اين تصوير در ذهن من هست، بخش عمده‏اش از يادداشتهايى است كه خود من روزبه‏روز در سال 1370 از خبرهاى ماجراى شوروى يادداشت كرده‏ام. البته بعداً با اطّلاعات فراوانى كه دوستان ما از منابع مهم روسى و غيرروسى فراهم كردند و به بنده دادند، تكميل شد كه حال نمى‏خواهم با تفصيل آنها را بيان كنم؛ اما ماجراى عظيمى است.

وقتى مى‏گوييم طرح امريكايى فروپاشى شوروى، لازم است سه نكته را در كنار اين كلمه

امريكايى عرض كنيم:

نكته اول اين است كه وقتى مى‏گوييم طرح امريكايى، معنايش اين نيست كه بقيه بلوك غرب در اين زمينه با امريكا همكارى نداشتند؛ چرا، همه غرب و همه اروپا در اين زمينه به‏شدّت با امريكا همكارى مى‏كردند. مثلاً نقش آلمان و انگليس و بعضى كشورهاى ديگر به‏صورت بارز بود. اينها همكارى جدّى داشتند.

نكته دوم اين است كه وقتى مى‏گوييم طرح امريكايى، معنايش اين نيست كه ما عوامل داخلى فروپاشى شوروى را نديده مى‏گيريم؛ نخير، عوامل فروپاشى در درون نظام شوروى وجود داشت و از آن عوامل دشمنشان بهترين استفاده را كرد. آن عوامل داخلى چه بود؟ فقر شديد اقتصادى، فشار بر مردم، اختناق شديد، فساد ادارى و بوروكراسى. البته انگيزه‏هاى قومى و ملى هم در گوشه و كنار وجود داشت.

نكته سوم اين است كه اين طرح امريكايى يا غربى - به هر تعبيرى كه مى‏گوييم - يك طرح نظامى نبود. در درجه اوّل يك طرح رسانه‏اى بود كه عمدتاً به‏وسيله تابلو، پلاكارد، روزنامه، فيلم و غيره اجرا شد. اگر كسى محاسبه كند، مى‏بيند كه حدود پنجاه، شصت درصدِ آن مربوط به تأثير رسانه‏ها و ابزارهاى فرهنگى بود. عزيزان من! مسأله تهاجم فرهنگى را - كه من هفت، هشت سال پيش مطرح كردم - جدّى بگيريد. شبيخون فرهنگى، شوخى نيست. بعد از عامل رسانه‏اى و تبليغى، در درجه دوم، عامل سياسى و اقتصادى بود. عامل نظامى هيچ نبود.

v     فریب گورباچف از غرب

و اما اين طرح چه بود؟ گورباچف وقتى در سال 1985 - حدود سالهاى 64 و 65 - سرِ كار آمد، يك عنصر جوان در قبال دبيركلهاى پير قديمى بود. روشنفكر و خوش‏برخورد بود؛ شعارى كه او مطرح كرد، شعار پروستريكا در درجه اوّل و گلاسنوست در درجه دوم بود. تعبير فارسى پروستريكا، بازسازى و اصلاحات اقتصادى است؛ و گلاسنوست يعنى اصلاحات در زمينه مسائل اجتماعى، آزادى بيان و امثال اينها. در يكى، دو سال اوّل، به وسيله رسانه‏ها، آوارى از حرف و تحليل و تفسير و تشويق و جهت‏دهى و پيشنهاد بر سر گورباچف فرو ريخت و كار به‏جايى رسيد كه توسط مراكز امريكايى، گورباچف به عنوان مرد سال معرفى شد! اين در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ يعنى در دورانى كه امريكاييها شبح هر موفّقيتى را در شوروى با تير مى‏زدند! قبل از گورباچف، اگر واقعيتهاى خوبى هم در شوروى وجود داشت، به‏شدّت آن را انكار مى‏كردند و عليه آن تهاجم تبليغاتى راه مى‏انداختند. اما ناگهان نسبت به گورباچف چنين وضعى را پيش گرفتند! اين آغوش باز غرب، به‏عنوان يك مشوّق بزرگ، گورباچف را فريب داد! من نمى‏توانم ادّعا كنم كه گورباچف كسى بود كه غربيها يا دستگاههاى سيا او را سر كار آورده بودند - آن‏چنان كه بعضى كسان در دنيا ادّعا مى‏كردند - من نشانه‏هاى اين را واقعاً نمى‏بينم و البته خبرى هم از پشت پرده ندارم؛ اما آنچه كه مسلّم است، آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجليل و تبجيل و تشويق و احترام غربيها، گورباچف را فريب داد. او به غربيها و امريكاييها اعتماد كرد؛ اما فريب خورد. گورباچف كتابى به نام پروستريكا - انقلاب دوم - نوشته كه انسان نشانه‏هاى اين فريب خوردگى را در آن مشاهده مى‏كند.

در محيط اختناق آن روز شوروى، اين شعارها به‏شدّت فضاشكن بود. حدوداً در همين سال 1369 يا 1370 است - من در يادداشتهاى خودم اين را نوشته‏ام - كه گورباچف قيد جواز عبور براى سفر از شهرى به شهر ديگر در شوروى را برمى‏داشت! هفتاد و سه سال بعد از ايجاد شوروى، بعد از پايان يافتن دوره سى ساله استالين و دوره‏ى هجده، نوزده ساله برژنف و غيرذلك، آقاى گورباچف از جمله كارهايى كه در زمينه گلاسنوست كرد، اين بود كه جواز عبور را برداشت!

v     شعارهای فضا شکن گورباچف

در چنين جوّى شما ببينيد فكر و طرح مسأله آزادى بيان به چه معناست. وقتى مى‏گويد آزادى بيان، براى مردم چقدر شگفتى‏آور و چقدر فضاشكن است! در تمام اين دوران، روزنامه مهم قابل توجّه در تمام شوروى «پراودا»ست كه يك روزنامه عمومى است. يكى هم يك روزنامه مربوط به جوانان است. چند مطبوعه ديگر تخصّصى هم وجود داشت؛ اما تكثّر روزنامه‏ها و وجود كتابهاى چنين و چنان اصلاً به چشم نمى‏خورد. نويسنده‏اى كه از برخى از مبانى سوسياليسم - نه همه آنها - انتقاد كرده بود؛ سالهاى متمادى اجازه‏ى خروج از شوروى را نداشت. البته امريكاييها روى او هم بسيار تبليغ مى‏كردند و بسيار حرف مى‏زدند كه بنده از دوره قبل از انقلاب اين قضيه در يادم مانده است.

v     هجوم تبلیغات و نمادهای غربی به شوروی

در چنين فضايى اين شعار توسط گورباچف داده شد؛ منتها اشتباهاتى كردند كه من نمى‏خواهم اين اشتباهات را الان بگويم. در خلال صحبت، بعضى از اشتباهاتشان معلوم خواهد شد. مدتى گذشت، سيل تبليغات غربى و فرهنگ غربى و نمادهاى غربى - سمبلهاى لباس و «مك‏دونالد» و از اين چيزهايى كه در واقع جزو سمبلهاى امريكايى است - در شوروى راه پيدا كرد. اين كه من مى‏گويم، تفكّر يك طلبه گوشه‏نشين نيست؛ در همان روزها بنده در خود مجلات امريكايى - تايم و نيوزويك - خواندم كه از اين كه قهوه‏خانه‏هاى «مك‏دونالد» در مسكو رواج پيدا كرده، اينها به‏عنوان يك خبر مهم و به‏عنوان پيشاهنگ فرهنگ غربى و فرهنگ امريكايى در كشور شوروى ياد كرده بودند!

 

v     ظهور اصلاح طلب تندرو

شعارهاى گورباچف يكى، دو سال رو به اوج بود؛ اما بعداً ناگهان يك عنصر ديگر به نام يلتسين در كنار گورباچف پيدا شد. نقش يلتسين، نقش تعيين كننده است. نقش او اين است كه مرتب پا به زمين بكوبد و بگويد كه اين شعارها فايده‏اى ندارد؛ اين شتاب كم است؛ دير شد؛ اصلاحات عقب افتاد! اگر آدم عاقل مدبّرى به‏جاى گورباچف بود، شايد در طول بيست سال مى‏توانست آن اصلاحات را بى‏دغدغه انجام دهد - همچنان كه اين كار در چين اتفاق افتاد - اما همين مقدار خوددارى و خويشتندارى را هم از دست گورباچف بيرون كشيد. كار به‏جايى رسيد كه گورباچف معاون خود - يلتسين - را عزل كرد؛ اما رسانه‏هاى امريكايى و غربى نه فقط عزلش نكردند، بلكه تقويتش كردند!

v     انتخاب یلتسین به ریاست جمهوری روسیه

او حدود يك سال يا بيشتر، به‏عنوان يك چهره برجسته روشن‏بين اصلاح‏طلب مغضوب و مظلوم در تبليغات غربيها و امريكاييها مطرح شد. بعداً انتخابات رياست جمهورى روسيه پيش آمد. مى‏دانيد كه ديگر جمهوريها انتخابات جداگانه داشتند. البته انتخابات كه نداشتند؛ بنا شد انتخابات داشته باشند. يكى از كارهاى گورباچف اين بود كه گفت انتخابات داشته باشيم. در كشور شوروى، از بعد از دوران تزارها، حتى يك انتخاب هم اتفاق نيفتاده بود. انتخابات در دوران تزارها هم شبيه انتخابات زمان شاه ما بود. اتفاقاً تاريخ مشروطيتشان هم - با يك سال اختلاف - دقيقاً منطبق با تاريخ مشروطيت ايران است. در دوره تزارها مجلس ملى - دوما - يك صورت بود؛ مثل مجلس شوراى ملى ما در دوران رژيم پهلوى. بعد هم كه كمونيستها سرِ كار آمدند، مجلس، بى‏مجلس؛ انتخابات، بى‏انتخابات؛ تمام شد! حال بعد از گذشت هفتاد و سه سال، بناست اولين انتخابات در جمهورى روسيه - نه همه شوروى - انجام گيرد. كانديدا كيست؟ آقاى يلتسين! با رأى بالايى يلتسين - يعنى همان عنصر تندرو - رئيس جمهور شد.

v     نقش آمریکا در اصلاحات شوروی به وسیله یلتسین

از اين جا داستانِ شيرينى است. از روزى كه يلتسين در ژوئن 1991 - يعنى 24/03/1370 - رئيس جمهور شد، تا حدود چهارم يا پنجم ديماه كه رسماً شوروى منحل شد، حدود هفت ماه طول كشيد. يعنى اين چند سال صرف مقدّمات شد. بخشى از مقدّمات به‏دست گورباچف، برخى هم وقتى تاريخ مصرف گورباچف تمام شد، به دست يلتسين انجام شد و برنامه مورد نظر امريكا و غرب، تا رسيدن يلتسين به قدرت شتاب گرفت. به مجرّد اين كه يلتسين به قدرت رسيد و رئيس جمهور روسيه و نفر دوم شوروى شد، ابتكار عمل به دست او افتاد. در روز 24/03/1370 يلتسين رئيس جمهور شد و در روز 26/03/1370 - يعنى سه روز بعد - جورج بوش رئيس جمهور امريكا اعلام كرد كه سه جمهورى بالتيك - لتونى، استونى و ليتوانى - متعلق به شوروى نيست و شوروى بايستى اين سه جمهورى را رها كند و استقلال آنها را به رسميت بشناسد؛ اگر به رسميت نشناسد، كمكهايى را كه امريكا قول داده است، قطع خواهد شد. البته من الان درست يادم نيست كه آيا كمكهايى بود كه در زمان رونالد ريگان قول داده شده بود، يا در زمان بوش؛ به هرحال به آقاى گورباچف قولِ كمك داده بودند. چندى بعد يلتسين اعلام كرد كه ما استقلال جمهوريهاى سه گانه را به رسميت مى‏شناسيم!

v     کودتای مشکوک

دو ماه بعد براى اين كه يلتسين چهره‏اش برجسته‏تر شود، كودتاى معروف مردادماه شوروى اتفاق افتاد؛ كودتايى كه در همان اوان كاملاً مشكوك به نظر مى‏آمد. دوربين تلويزيونهاى امريكايى - سى.ان.ان و غيره - در مسكو فعّال شدند و روى يلتسين متمركز گرديدند. در اين‏جا تلويزيون خودمان تصوير سى.ان.ان را كه پخش مى‏كرد، ما ديديم كه يلتسين روى تانك رفته و در ميان مردم شعار مى‏دهد و مى‏گويد كه نخير، ما تسليم كودتاچيها نمى‏شويم! بعد هم به مجلس رفت، اما كودتاچيها با يلتسين كه دم دستشان در مجلس ملى - دوما - متحصّن شده بود، هيچ كارى نداشتند و به سراغ او نرفتند؛ ولى به سراغ گورباچف كه در شبه جزيره كريمه مشغول گذراندن روزهاى تعطيلاتش بود، رفتند و او را دستگير كردند! يلتسين هم رجزخوانى مى‏كرد و شعار مى‏داد! يك جنجال رسانه‏اى در دنيا به‏وجود آوردند و البته از واقعيت هم چندان خبرى نبود! يك تعداد تانك در خيابانهاى مسكو ظاهر شدند، اما سه روز هم نبودند؛ بعد از سه روز هم گفتند كه كودتاچيها را درخواب دستگير كرده‏اند! نتيجه كودتا اين شد كه يلتسين - كه شخصيت دوم بود - در حقيقت شخصيت اول شد!

v     گورباچف ناچار به پذیرش اصلاحات آمریکایی شد

در همان اوقات وزير امور خارجه ما سفرى به جمهوريهاى آسياى ميانه كرد و برگشت. من از ايشان پرسيدم چه خبر؟ ايشان گفت واضح است كه رئيس شوروى يلتسين است نه گورباچف! در دنيا هم مشخص بود كه قضيه اين گونه است. بعد هم جمهوريها يكى‏يكى طالب استقلال شدند. مثلاً اوكراين ادّعا كرد كه مى‏خواهد مستقل شود. گورباچف مخالفت مى‏كرد، اما يلتسين مى‏گفت ما قبول داريم؛ بناچار بعد از دو، سه روز گورباچف هم قبول مى‏كرد! بنابراين مسأله‏اى درست شد كه گورباچف يا مجبور بود براى عقب نماندن، خودش را جلو بيندازد و همان شعارها را او هم بدهد؛ يا مجبور بود بعد از چند روز تبعيت كند؛ چون فشار تبليغات جهانى مجالى نمى‏گذاشت براى اين كه غير از آنچه كه يلتسين گفته، شود چيزى گفت. اين روند از اواخر خردادماه شروع شده بود. به دنبال آن، كناره‏گيرى گورباچف از دبيركلى حزب مطرح شد؛ بعد پيشنهاد انحلال حزب كمونيست، سپس شكست كمونيزم اعلان شد - همان چيزى كه امريكاييها بسيار از آن كيف مى‏كردند - و بعد هم بالاخره شايعه استعفاى گورباچف منتشر شد. در همان زمان طى مصاحبه‏اى از گورباچف سؤال شد كه شما استعفا خواهيد كرد يا نه؟ گفت منتظرم وزير امور خارجه امريكا به مسكو بيايد تا ببينم چه مى‏شود! وزير امور خارجه امريكا به مسكو آمد و قبل از آن كه با گورباچف تماس بگيرد، رفت با يلتسين تماس گرفت؛ آن هم در كاخ اصلى ملاقاتهاى كرملين. معناى كارش اين بود كه گورباچف تمام شد! سه روز بعد هم گورباچف استعفا كرد و انحلال شوروى اعلام شد! اين طرح موفّق امريكا در شوروى بود. يعنى يك ابرقدرت را با يك طرح كاملاً هوشمندانه، با صرف مقدارى پول، با خريدن برخى اشخاص و با به‏كار گرفتن رسانه‏هاى تبليغى، توانستند طى يك طرّاحى سه، چهار ساله و يك نتيجه‏گيرى شش، هفت ماهه به‏كلّى منهدم كنند و از بين ببرند!

البته همين جا به شما بگويم كه روسيه بعد از انحلال شوروى، آن‏طور كه آنها مى‏خواستند، تبديل به برزيل دوم نشد. آنها مى‏خواستند روسيه به يك برزيل - يعنى يك كشور دست سوم دنيا - تبديل شود؛ توليد بالا، اما گرفتارى و فقر عميق و بدون هيچ گونه نقشى در سياست دنيا. شما ببينيد امروز در كجاى دنيا حرف و رأى و نظر و حضور برزيل كسى را به خود متوجّه مى‏كند؟ مى‏خواستند روسيه را اين‏طورى كنند، اما نشد؛ چرا؟ چون روسيه ملت خوب و قوى‏اى دارد؛ از لحاظ نژادى مردم مستحكمى هستند؛ بعد هم پيشرفت صنعتشان، اتمشان، دانشمندانشان، تحقيقاتشان و ساير امكاناتشان قابل توجّه است. طرّاحان اين قضايا كه نشستند خودشان بريدند و خودشان دوختند، براى جمهورى اسلامى نيز چنين خوابى ديده‏اند. آنها فكر نمى‏كنند كه جمهورى اسلامى ايران اگر به سرنوشت شوروى دچار شود، كشورى مثل روسيه امروز خواهد شد؛ نه، آنها فكر مى‏كنند كه ايران كشورى در سطح كشور دوره پهلوى خواهد شد؛ يعنى در رديف دهم بعد از تركيه! چون تصور مى‏كنند كه در اين‏جا اتم كه نيست؛ پيشرفت علمىِ آن‏چنانى كه نيست؛ جمعيت سيصد ميليونى كه نيست؛ كشورى به عظمت روسيه - كه امروز باز هم تقريباً بزرگترين كشور دنياست - كه نيست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پیوست 2 - آمریکایی کیست؟

پس از آنکه ترورهاي كور منافقين در پائيز 60  ابعاد وحشيانه اي به خود گرفت، مهندس مهدي بازرگان، دبيركل نهضت آزادي كه در آن زمان نماينده مجلس بود، در تاريخ 15 مهرماه 60 پشت تريبون مجلس قرار گرفت و تروريست هاي منافقين را «جوانان جانباز» خواند و در پاسخ به بيانات حضرت امام خميني(ره) كه منافقين را مزدوران آمريكا ناميده بود، اظهار داشت: « اين جوانان جانباز در خانواده هاي آمريكايي زاييده و بزرگ نگشته اند كه بتوان مزدورشان خواند . »(1(
استدلالات سخيف مرحوم بازرگان واكنش حجت الاسلام سيدمحمد خاتمي را كه در آن زمان سرپرست موسسه كيهان بود برانگيخت و ايشان در يادداشت روز كيهان ريشه ظهور جريان منافقين را سازشكاري دولت موقت با آمريكا دانست و اظهار داشت: "طنز آقاي بازرگان، آنجا كه از انتساب آشوبگران به آمريكا برمي آشوبند، خود حكايتگر نوعي نگرش آمريكايي به مسائل است... بدين ترتيب تشخيص درست امام و امت را كه دشمنان داخلي... را آمريكايي مي خوانند و اعمال و مواضع آنان را به نفع آمريكا مي دانند، به تمسخر مي گيرند... آيا شاه مخلوع كه گوي سبقت را از همه حكمرانان جهان سوم در سوق دادن كشور به سوي وابستگي تام به غرب و خصوصاً آمريكا... ربوده بود، در خانواده آمريكايي زاده شده يا از آمريكا برگشته بود، يا اينكه شاه، آمريكايي نبود؟... آيا آقاي بني صدر كه... آمريكا همه اميدهايش را براي بازگشت به ايران به وي بسته بود، از خانواده آمريكايي بود؟... "(2)
    
حجت الاسلام سيدمحمد خاتمي سپس به تبيين منظور امام راحل از آمريكايي خواندن منافقين پرداخته و افزود: "مراد از آمريكايي بودن،، نحوه اي از ديد و بينش است كه به سادگي، ابزار دست سياست هاي توسعه طلبانه آمريكا مي شود. ..."(3)
حال این سوال مطرح می­شود که آیا ما حق نداریم بر اساس تعریفی که خود آقای خاتمی از آمریکایی بودن ارائه کرده­اند بسیاری از اطرافیان ایشان را آمریکایی بنامیم؟ و سوال دیگر آنکه چرا جناب آقای خاتمی مرزبندی خود را با این جریان­ها مشخص نمی­کند؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

---------------------------------------------------
    (1)
روزنامه كيهان 60.7.26- صفحه 15
 (2) و (3) روزنامه كيهان-60.7.18- صفحات 1 و 3

 

پیوست 3 حمایت سیاه

 جرج بوش شنبه 5 ژانويه 2008 قبل از تدارک براي سفر خاورميانه اي با محور اعلام شده "مهار نفوذ ايران" در نطق راديويي با حمايت از اصلاح طلبان از بيروت تا تهران گفت: "صبح بخير، سه شنبه من سوار بر هواپيماي رياست جمهوري عازم سفري به خاورميانه هستم... در اين سفر با شرکاي خود درباره نبرد عليه تروريست ها و تندروها مشورت خواهم کرد. آنها سپرشان را زمين نمي گذارند پس ما هم نبايد بگذاريم. اين تنها يک نبرد نظامي نيست، مذهبي هم هست! سپس امريکا باز هم در اين منطقه حضور خواهد داشت. ما از دموکرات ها و اصلاح طلبان از بيروت و بغداد تا دمشق و تهران حمايت خواهيم کرد و در کنار آنها خواهيم ايستاد."

 پس از اين نطق راديويي، رهبر انقلاب طي سخناني در جمع مردم قم به مناسبت 19 دي در واکنش به اين سخنان بوش اعلام کردند: " حالا پريروز - دو روز قبل از اين - بوش، رئيس جمهور امريكا گفت ما از فلان دسته در ايران حمايت ميكنيم. اين ننگ است براى هر كسى كه امريكا بخواهد او را تحت‏الحمايه‏ى خود بگيرد. اول، خود آن كسانى كه آن دشمن وحشى ميخواهد از آنها حمايت كند، بعد هم مردم فكر كنند، ببينند چرا ميخواهد حمايت كند. كدام نقص در اينها هست كه موجب شده است دشمن بخواهد از او حمايت كند. در داخل يك خانواده ممكن است دو تا برادر، يك برادر و خواهر با هم اختلاف داشته باشند. اگر دشمن، دزد، خائنى كه بيرونِ خانه است، با يكى از اينها ارتباط برقرار كرد و گفت من طرف تو هستم، آن بايستى به خود بيايد، بگويد من چه غلطى كردم، چه اشتباهى كردم كه اين دشمن خانوادگى ميخواهد از من حمايت كند. مردم هم بايد حواسشان جمع باشد؛ نگذاريد انتخابات بشود ملعبه‏ى دست بيگانگان"

اين سخنان افشاگرانه، اصلاح طلبان را با موج جديدي از سوي رسانه ها و افکار عمومي مواجه کرد اما به جز معدودي از اصلاح طلبان که برائت خود را از اين سخنان بوش اعلام کردند بسياري از مدعيان اصلاح طلبي با نوعي فرافکني و بي اهميت جلوه دادن اين سخنان بوش از کنار آن گذشتند. ناصري سخنگوي ستاد ائتلاف اصلاح طلبان پاسخ به دفاعيات بوش از اصلاح طلبان را در اولويت کاري اصلاح طلبان ندانست و اعلام کرد نقد دولت اولويت اصلي اصلاح طلبان مي باشد! افرادي چون احمد زيد آبادي اين حمايت بوش از اصلاح طلبان را ناشي از خوش نامي آنان دانست و عنوان کرد که اي کاش بوش اسامي اصلاح طلبان را نيز به زبان مي آورد!

 برخي دیگر از اصلاح طلبان نیز اعلام کردند که جرج بوش هيچ گاه از اصلاح طلبان "دفاع واقعي" نکرده و جرج بوش مخالف اصلاحات اصلاح طلبان در ايران بوده است.

 ولی آيا جرج بوش واقعاً مخالف اصلاحات  اصلاح طلبان بود؟! براي پاسخ به اين سئوال بايد سري به آرشيو مطبوعات زد.

 

 1. اوايل سال 81 پس از سخنان هتاکانه هاشم آغاجري در همدان که اسلام را ديني سياه و عتيقه و تقليد را کار ميمون ها! دانسته بود دامنه مخالفت با اين سخنان به اقایان کروبي و خاتمي هم رسید و نوعي مخالفت سراسري و ملي با اينگونه سخنان اهانت آمیز شکل گرفت.

 از سوي ديگر اين هتاکي هاي آغاجري همزمان شد با نامه­ی استعفاي طاهري اصفهاني از امامت جمعه اصفهان که البته اين نامه نيز همراه بود با برخي سياه نمايي ها و اهانت ها که در همان زمان مشخص شد صدور اين نامه با تحريک و تهييج طيف افراطي اصلاح طلبان و حتي با قلم يکي از اين افراطوين نگارش يافته بود.

 پاسخ نامه­ی آقای طاهري اصفهاني با نامه مستدل و منطقي رهبر انقلاب و دفاع مردم از اين پاسخ همراه بود. در چنين شرايطي مخالفت با طيف افراطي اصلاح طلبان در کشور شدت گرفت و آنان را در موضعي انفعالي قرار داد.

 در چنین فضایی بوش بيانيه اي در حمايت از اصلاح طلبان مورد نظر خویش صادر نمود

 راديو آمريکا که مواضع رسمي دولت اين کشور را بازگو مي کند، ادعا کرد بيانيه اخير بوش براي حمايت از آيت الله طاهري بوده است. در همين حال هوشنگ اميراحمدي از وابستگان به سازمان سیا در گفتگو با راديو لندن گفت: وقتي بوش ديد طاهري استعفا کرده معنايش اين است که يک فشارهايي دارد به وجود مي آيد درون سيستم مذهب در جهت مخالف نيورهاي بنيادگرا و بوش مي خواهد خود را همصدا کند. راديو آمريکا همچنين اعلام داشت: بوش نشان مي دهد که مي خواهد حمايت معنوي از ملت ايران بکند.

 در همين حال، راديو دولتي انگليس ضمن اشاره به نامه آقاي طاهري، استقبال حزب مشارکت از آن را مورد توجه قرار داد.

 راديو رژيم صهيونيستي با آب و تاب فراوان نامه طاهري و اظهارات عضو مرکزيت سازمان مجاهدين انقلاب عليه دين و مرجعيت را بازتاب داد.

 اين راديو در خبر مفصل خود ضمن قرائت طولاني بخش هايي از مواضع آقاي طاهري و آغاجري، گفت: نامه آيت الله سيد جلال الدين طاهري اتهام عليه نظام بود.

 در اين ميان عليرضا علوي تبار سردبير روزنامه توقيف شده بنيان و عضو شوراي سردبيري روزنامه صبح امروز (با مديرمسئولي حجاريان) نيز از بيانيه بوش استقبال کرد.

 علوي تبار به ايسنا بیان داشت: بيانيه بوش يک نوع عقب نشيني از سياست هاي هيجاني اعلام شده بود و مي تواند ناشي از اين باشد که معقول تر عمل مي کنند. همچنين مي تواند ناشي از عملکرد مجلس ششم، دولت خاتمي و نهادهاي مدني و رسانه هاي اصلاح طلب باشد که توانسته اند ايران را از آماج اتهام محور شر خارج کنند!

 فيض ا... عرب سرخي عضو شوراي مرکزي مجاهدين انقلاب نيز از مطلبي که بر روي يک سايت اينترنتي منتسب به گردانندگان صبح امروز منتشر شد، سخنان بوش را تغيير اساسي در جهت گيري هاي آمريکا مقابل ايران دانست و از آن استقبال نمود.

2. جرج بوش: از اصلاح‌طلبان حمايت مي‌كنيم (87/09/16)

خبرگزاري فارس: رئيس‌جمهوري آمريكا كه روزهاي پاياني حضورش در كاخ سفيد را مي‌گذراند با بيان اينكه واشنگتن از اصلاح‌طلبان حمايت مي‌كند تاكيد كرد كه با انتخاب احمدي‌نژاد تلاش هاي واشنگتن ناكام ماند و غني‌سازي اورانيوم مجددا آغاز شد. وي افزود: ما حمايت شديدي از كشورهاي داراي دموكراسي نوظهور به عمل مي‌آوريم. ما از اصلاح‌طلبان و مخالفان [دولت] و فعالان حقوق بشر در سراسر منطقه خاورميانه حمايت مي‌كنيم.
3. حمايت جرج بوش از اصلاح طلبان(1386)

خبرگزاري فارس: جرج بوش رئيس جمهور آمريكا كه دشمني اش با ملت ايران و حمايت هايش از جنايت هاي رژيم صهيونيستي بر هيچكس پوشيده نيست، براي چندمين بار در ماه هاي اخير به حمايت آشكار از نيروهاي موسوم به اصلاح طلب در ايران پرداخت.

به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از بي بي سي فارسي، وي كه در پاسخ به تبليغات انتخاباتي سناتور باراك اوباما كانديداي دموكرات ها در انتخابات آتي رياست جمهوري مبني بر اينكه در صورت پيروزي با سران ايران و كوبا وارد مذاكره بدون پيش شرط خواهد شد، سخن مي گفت، اين نوع مذاكره را "باعث دلسردي اصلاح طلبان در اين دو كشور " خواند و به همين دليل خواستار اجتناب از آن شد.
بي بي سي از قول بوش نوشت: "من به مردم يادآوري مي كنم كه تصميم رئيس جمهور آمريكا براي مذاكره با برخي چهره هاي بين المللي مي تواند به شدت مخرب باشد. اين پيام بدي به متحدين ما مي دهد. حاكي از گيجي و آشفتگي سياست خارجي ما خواهد بود. اصلاح طلبان را دلسرد مي كند. به نظر مي رسد اين نوع مذاكره در مورد آن دو كشوري كه شما به آنها اشاره كرديد اشتباه خواهد بود. "
بوش افزود: اصلاح طلبان در كشورهايي چون ايران و كوبا نبايد احساس كنند آمريكا حكومت هاي اين كشورها را مشروع مي داند.

 

4.  خبرگزاري فارس (86/11/13 ) : محمدزارع فومني عضو شوراي عالي حزب‌ همبستگي (از احزاب اصلاح طلب ) :برخي مدعيان اصلاح‌طلبي به آلت دست بيگانگان تبديل شده‌اند. عضو شوراي عالي حزب‌ همبستگي گفت: متاسفانه برخي از دوستان كه خود را اصلاح‌طلب مي‌دانند،آلت دست بيگانگان و مجري طرح‌هاي آنان شده‌اند و اخيرا خبر دار شديم كه عده‌اي از اينها با برخي از عوامل خارجي ارتباطاتي داشته‌اند.

5.  گري سيك (86/11/13 ) : اصلاح‌طلبان يا ميانه‌روها در همكاري با غرب بهترند

خبرگزاري فارس: مشاور سابق امنيت ملي آمريكا در دوران سه رئيس جمهور پيشين اين كشور گفت: «اگر اصلاح‌طلبان يا ميانه‌روها بتوانند اكثريت مجلس در ايران را بدست آورند، آنگاه همكاري كردن با غرب از زمان كنوني به طور كلي آسانتر خواهد بود»

7. در دیدار سفیر آلمان با محمدرضا خاتمی چه گذشت؟

بدنبال انتشار خبری در برخی سایت های اینترنتی مبنی بر دیدار محرمانه سفیر آلمان در تهران با محمدرضا خاتمی دبیرکل سابق حزب مشارکت و عضو فعلی شورای مرکزی این حزب ، خبرنگار «جهان» به اطلاعات جدیدی از این دیدار دست یافت.

 به گزارش خبرنگار «جهان»: در این دیدار که پیش از صدور قطعنامه سوم شورای امنیت علیه ایران انجام شده ، محمدرضا خاتمی با بی صبری از سفیر آلمان می پرسد که پرونده هسته ای ایران و قطعنامه سوم به کجا رسید و سفیر با خنده در پاسخ می گوید که نگران نباشید ما تصمیم خودمان را گرفته ایم درست است که تصویب قطعنامه علیه ایران قدری طول کشید اما مطمئن باشید که بالاخره صادر می شود.

خاتمی همچنین در این ملاقات محرمانه ، با طرح این موضوع که تحریم ها ی خارجی جواب داده و با آشکار شدن مشکلات اقتصادی احمدی نژاد پایگاه خود را از دست داده است ، خطاب به سفیر آلمان می گوید که بزرگترین چیزی که می تواند احمدی نژاد را سرپا نگه دارد و حتی در انتخابات ریاست جمهوری آینده موجب انتخاب دوباره او شود ، پیروزی در پرونده هسته ای است که غرب باید در این باره چاره ای بیندیشد.»

در این ملاقات سفیر آلمان از رضا خاتمی می پرسد که چرا چهره اصلاح طلبی مثل کروبی که رئیس مجلس ششم بوده در انتخابات اخیر با سایر اصلاح طلبان همراه نشده است؟ خاتمی در پاسخ می گوید که کروبی از روز اول هم اصلاح طلب نبوده بلکه بیشتر یک فرصت طلب است . اروپایی ها نباید خیلی روی آدمی مثل کروبی حساب باز کنند»

رضا خاتمی با ابراز ناراحتی از مواضع کروبی تاکید می کند که کروبی چون می خواهد در انتخابات ریاست جمهوری آینده شرکت کند به ابزار دست جریان ضد اصلاحات تبدیل شده تا بتواند رضایت مسئولان ارشد را برای حضور در انتخابات آینده به دست آورد.»

در پایان این دیدار ، سفیر آلمان ضمن ابراز امیدواری برای پیروزی هر چه نزدیک تر حزب مشارکت ، یک هدیه قیمتی هم به رضا خاتمی اهدا کرد.»

همچنین  باید یادآور شد که: « در جریان تحصن نمایندگان مجلس ششم در سال 82 که در اعتراض به رد صلاحیت های صورت گرفته توسط شورای نگهبان انجام شد ، سفیر آلمان ضمن حضور در جمع نمایندگان متحصن حمایت خود را از اقدام آنان اعلام کرد. »