در يكي از اين نوشته‌ها در نقد سياست وزارت ارشاد در قبال مطبوعات، چنين آمده است: «حجت‌الاسلام والمسلمين آقاي خاتمي وزير ارشاد اسلامي در سخنراني خود در نشست مديران مسئول جرايد، مطبوعات را در چهارچوب رعايت شئون، اخلاقيات و اعتقادات مردم مسلمان ايران آزاد دانست و آزادي مطبوعات در حيطه پايبندي به اصول و ارزشهاي حاكم بر جامعه ما محدود كرد...».

سخن اصلي اينجاست: كه چرا اين گفته و سياست اعلام شده از جانب وزير ارشاد اسلامي به صورت يك سياست عملي در اوضاع كنوني تحقق نمي‌يابد؟ آيا به راستي امروز مطبوعات و نشريات و روزنامه‌هايي وجود ندارند كه مخل اين سياست و ناقض ارزشها و اخلاقيات جامعه باشند؟ در واقع چنين نيست. مرور بر مجلات و نشريات موجود به خوبي اين واقعيت را آشكارتر مي‌كند كه عده‌اي از روشنفكران «عقب مانده» و «واپسگرا» كه هنوز در حال و هواي دوران انقلاب به سر مي‌برند و هنوز در فرهنگ 2500 سال گذشته فرو خفته‌اند، در تلاشند تا اين فرهنگ و ارزشهاي بر باد رفته را در اين مملكت احيا كنند و در حيطه فرهنگ و هنر جنبشي را كه ديگر هم‌فكرانشان در عرصه سياست و نظامي‌گري نتوانسته‌اند پديد آوردند اينان با استفاده از «جنبش فرهنگي» زمينه‌هاي تحقق آنرا فرام آورند. اين روشنفكران دستيابي به هدف مطلوب خود، كم و بيش و بطور آشكار و نهان دست به همكاري با هم‌فكران فراري خود در خارج كشور زده‌اند و بعضاً به طور علني با آنها همكاري دارند تا جاي اين همكاري مشترك و تنگاتنگ پيش رفته است كه برخي مطبوعات داخلي براي آنان تبليغ مي‌كنند و به نحوي از انحاع سعي دارند تا موجوديت بيرنگ و فسيل شده روشنفكران فراري را در داخل، دوباره مطرح و درباره آن تبليغ كنند... بنابراين مشكل اساسي مطبوعات در شرايط كنوني معضل آزادي بي‌رويه و بي قيد و بندي است كه در مطبوعات به چشم مي خورد.» (بيان. ش 7. آذر 69).

در نقد سياستهاي فرهنگي دولت آقاي هاشمي و وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي آن (سيد محمد خاتمي)، تمام جريانهاي حساس نسبت به ليبراليسم فرهنگي، متفق بودند. در راس اين جريانها عناصر طيف راست و برخي سنت‌گرايان حوزه و بازار قرار داشتند و در نشريات وابسته به خود، با رگه‌هايي از تحجر و ستيز با نوگرايي، عليه كاركرد فرهنگي دولت و مشخصاً عملكرد وزارت ارشاد و صدا و سيما (به مديريت محمد هاشمي) سخن مي‌گفتند. همچنين برخي از عناصر مستقل نظير آيت الله جنتي كه مسئوليت سازمان تبليغاتي- يعني سازمان ات حدي رقيب با وزرات ارشاد- را بر عهده داشتند، به ويژه از به صحنه آمدن عناصر فرهنگي طاغوتي و غير مذهبي ناراضي بودند و اعتراض خود را به سطح جامعه مي‌كشاند و در خطبه‌هاي نماز جمعه در اين باره سخن مي‌گفت گروههايي از نيروهاي سابقاً چپ- نظير گردانندگان روزنامه كيهان و جمهوري اسلامي و برخي از محافل سياسي و مذهبي ديگر- نيز در اين مقطع با اشاره به وضعيت سينما، مطبوعات، كتاب و امثالهم، سياست‌هاي وزارت ارشاد را نقد ميكردند همچنين گروهي از فعالان طيف چپ به رهبري سيد علي اكبر محتشمي، كه در آن زمان ماهانه «بيان» را انتشار مي‌دادند. به خاطر ستيزشان با ليبراليسم در همه اشكال فرهنگي، سياسي و اقتصادي آن، رسماً سياست‌هاي اقتصادي، فرهنگي و مديريتي دولت مي‌پرداختند  و معتقد بودند كه فضاي فرهنگي تازه كه اصلاً مطلوب نيست حاصل سياست‌هاي دولتي است كه در بعد اقتصادي به فشارهاي داخل و خارج گردن گذاشته و سياست‌هاي اقتصادي مورد نظر صندوق بين‌المللي پول و بانك جهاني را پياده مي‌كند. تفاوت اين طيف با ديگر جريانهاي منتقد دولت، در اين بود كه ديگران ضمن حمايت از سياست‌هاي اقتصادي دولت، به نقد سياستهاي فرهنگي مي‌پرداختند و به همين دليل عمده انتقاد آنها متوجه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي مي‌شد. اما اينان، ليبراليسم فرهنگي را ناشي از ليبراليسم اقتصادي مي‌دانستند و ضمن انتقاد ضمني از وزير ارشاد، نوك تيز حملات و انتقادهاي خود را متوجه آقاي هاشمي و كارگزاران اقتصادي آنها مي‌كردند. ماهنامه بيان (ش 6و5- مهر و آبان 69- ص 34) درباره وضعيت فرهنگي كشور در آن سالها، چنين نوشته بود: «آنچه امروز در همه امور و زمينه‌هاي فرهنگي مشاهده مي‌كنيم، چيزي جز بي‌برنامگي و روزمره‌گي نيست و بالطبع در اين خلاء و بي تدبيري سياستهاي فرهنگي، جامعه ما هم اكنون از فرهنگ و ادب جهاني و ايدئولوژي‌هاي امروزي متأثر شده و مسلم است كه به تدريج در ورطه «ليبراليسم فرهنگي» فرو مي‌غلتد. ديدگاهها و تئوريهاي فرهنگي نظام جمهوري اسلامي امروز در اين حد متنزل شده است كه به جاي چشم دوختن به مقاصد والاي فرهنگ انقلاب و تحقق ارزشهاي آن و نفي فرهنگها و تفكرات گمراه كننده، در جستجوي كنار آمدن با فرهنگها و انديشه‌هاي ضد ديني و لائيك حاكم بر جهان است. امروز آنقدر كه به هدف‌هاي اقتصادي و رشد و رونق بازار و جارت و تهييج سرمايه‌ها اهميت داده مي‌شود، هيچ برنامه‌اي براي شكوفا شدن فرهنگ انقلاب و حداقل تثبيت و تحكيم دستاوردهاي فرهنگي اين دهه كه به بركت فرهنگ شهادت و مبارزه در جامعه پديد آمده است، وجود ندارد و بلكه شنيده شده است وقتي به مسئولان اقتصادي كشور درباره اثرات فرهنگي برنامه‌اي اقتصادي و ترويج طبيعي فرهنگ سرمايه‌داري و زراندوزي در جامعه « در سايه حاكميت يافتن سرمايه‌ها و ديدگاههاي نوين» انتقاد  مي‌شود، مي‌گويند به هر حال هر فعاليت اقتصادي ضايعاتي به همراه دارد كه تأثيرات فرهنگي استقراض، توريسم و فعاليت‌هاي مستشاران و مستشرقان غربي در ايران هم ضايعات اين برنامه‌هاست و بايد آن را پذيرفت شايد از اين دريچه بتوان به اين نكته پي برد كه واقعيت نابسامان و آشفته فرهنگي موجود هم جريي از بازتابهاي اوليه و نخست همين ديدگاهها و برنامه‌هاي نوين است زيرا به هرحال سرمايه‌هاي باد آورده و مشروع اعلام شده بايد به‌ گونه‌اي در جامعه و فرهنگ آن نمود پيدا كند و نيز زمينه‌هاي بيشتر جذب متخصصان امروزي مخالفان ديروزي را فراهم آورد.

اين طيف از نيروهاي خط امام براساس اصول‌گرايي انقلابي، برخورد با معلولهاي فرهنگي را توصيه نمي‌كردند، بلكه پرداختن به ريشه‌ها- يعني سياست‌هاي اقتصادي دولت- را ضروري مي‌دانستند. آنان مي‌پذيرفتند كه با اتخاذ سياستهاي «منع» و ايجاد محدوديت نمي‌توان با گسترش مظاهر تمدن غرب در كشور مبارزه كرد بلكه بايد زمينه‌هاي داخلي آن را كه اصلي‌ترين آنها سياستهاي اقتصادي دولت هاشمي رفسنجاني است- از ميان برد كه البته اين عزم در دولت آقاي هاشمي وجود نداشت. ماهنامه «بيان» در نوشته‌اي ديگر در همين زمينه (شماره 12- مرداد و شهريور 70- ص28) چنين اعلام نظر كرد:

« در بعد داخلي به حق مي‌توان «سرمايه‌داري» را پايگاه اصلي اشاعه فرهنگ منحط غربي و منشا صدرو فرهنگ لائيك و لاابالي‌گري بعنوان يكي از وجوه ليبراليسم فرهنگي دانست. وقتي آزادي سرمايه و به تبع آن سرمايه‌داران محترم و مشروع شناخته مي‌شود. و وقتي ثروت‌اندوزي بدون قيد و شرط و مانع و رادعي رواج مي‌يابد و باصطلاح افزايش «توليد» محوري‌ترين و اساسي‌ترين برنامه و هدف نظام ترسيم مي‌گردد، بدون شك فرهنگ سرمايه‌داري نيز به عنوان بخش لاينفك چنين سياستي جولانگاه خود را مي‌يابد و آنگاه كاخ‌ها برافراشته مي‌شوند و در درون اين كاخ‌ها محافل آن‌چناني نيز به راه مي‌افتد و چنين صاحبان صنايع معظمي (بقول وزير اقتصاد) بايد امنيت لازم را در خانه و خيابان و محل كار داشته باشند بايد در كوچه و خيابان نيز بتوانند با انواع و اقسام پوشش‌ها و مدهاي جديد ظاهر شوند و اتومبيلهاي آخرين سيستم خود را به رخ بكشند و فروشگاهها، مملو از كالاهاي مطلوب آنان باشد و طراحان و مدسازان نيز مدلهاي مطلوب آنان را وارد بازار نمايند و آنگاه چنين طبقه‌اي بار ديگر الگوي زندگي مصرفي در جامعه ما خواهد شد و بعد حتي در پايين‌ترين طبقات اجتماعي مسابقه براي رسيدن به چنين رفاه و تنعمي را آغاز مي‌كنند.»

مستقل از اين طيف، بقيه منتقدان تا مدتها، فقط به بعد فرهنگي مي‌پرداختند و چندان اهتمامي در نقد سياستهاي اقتصادي دولت نمي‌كردند، به همين دليل دائماً انتقادهايي را درباره ميدان دادن به قلم دستان مزدور، صدور مجوز چاپ كتابهاي انحرافي، هتاكي و اهانت بسياري از روشنفكران غربزده و لائيك به ارزشهاي اسلامي نمايش تصوير سياه از اران و انقلاب در فيلمهاي فرستاده شده به جشنواره‌هاي سينمايي بي‌اعتنايي مسئولان به هشدار مقام معظم رهبري در زمينه خطر تهاجم فرهنگي بيگانگان و...متوجه مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي‌كردند.

وزير ارشاد اسلامي به تناسب و به صورت مستقيم و غير مستقيم به اين گونه انتقادها پاسخ مي‌گفت: وي از جمله در جمع دانشجويان دانشگاه تهران (11/20/70) در اينباره چنين گفت: «استراتژي فرهنگي يك نظام نمي‌تواند بر «منع» قرار گيرد. در طول تاريخ اسلام اين‌گونه نبوده است. انديشمندان اسلامي به مخالفت انديشه‌هاي ديگران مي‌رفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامي را غني‌تر مي‌كردند. بسياري به صورت نادرست مي‌پندارند تنها مجاري انتقال افكار، كانالهاي رسمي است و نبايد هيچ انديشه مخالفي در قالب كتاب و فيلم اجازه انتشار داشته باشد اين فكر شوخي است امواج راديويي امروز و امواج تصويري فردا، كار اين انتقال را امكان‌پذير مي‌سازد. ما از آنجايي كه توطئه در اساس عليه نظام است- كه ليبرالي‌ترين حكومت‌ها تحمل نمي كنند- معتقديم كه بايد با تبادل انديشه در افراد مدافع نظام، معنويت به وجود بياوريم.»

البته اعتراض منتقدان تنها به اين نبود كه چرا «انديشه» مخالف مطرح مي‌شود بلكه بيشترين انتقادها متوجه كتابها فيلمها و مطبوعاتي بود كه اخلاق اجتماعي را مورد حمله قرار مي‌دادند و در قالب قصه و رمان و سريال و.. مسائل غير شرعي و خلاف اخلاق را منتشر مي‌كردند در آن روزها، دائماً در روزنامه كيهان جمهوري اسلامي و برخي ديگر از روزنامه‌ها، نمونه‌هايي از قصه‌ها و كتابهاي منتشر شده با مضامين ض اخلاقي، مورد نقد قرار مي‌گرفتند. بخش ديگري از اعتراضات اين روزنامه‌ها به عدم كنترل وزارت ارشاد در مقولاتي چون سينما و فيلم بود. آنان معتقد بودند كه به دليل عدم نظارت وزارت ارشاد اسلامي، فيلم‌هايي در كشور ساخته مي‌شود كه جهت كلي آنها غير ديني و بعضاً ضد انقلابي و غير انقلابي است و كافي است به برخي از ساخته‌هاي اخير محسن مخملباف (نظير شب‌هاي زاينده رود، و نوبت عاشقي) مراجعه شود تا صحت اين سخن معلوم شود. منتقدان حاصل اينگونه عملكرد فرهنگي و سياستگذاري در عرصه سينما را ساخت فيلمهايي مي‌دانستند كه به صورت سطحي به مقوله عشق مي‌پرداختند يا ارزشهاي ديني و اجتماعي را به سخره مي‌گرفتند و يا روح يأس و نااميدي را در جامعه مي‌دميدند اينان نقدها وقتي به مقوله فيلمهاي شركت داده شده در جشنواره‌هاي بين‌المللي مي‌رسيد، شكل ديگري به خود مي‌گرفت زيرا جشنواره‌ها با يك جهت‌گيري فرهنگي خاص تنها به آن دسته از فيلمهاي ايراني جايزه مي‌دادند كه تصويري سياه و يأس‌آور از جامعه ايراني و انقلاب اسلامي ترسيم مي‌كردند طبعاً تشويق محافل هنري و جشنواره‌هاي خارجي باعث مي‌شد كه ساخت فيلمهاي جشنواره پسند در دستور كار فيلم‌سازان داخلي قرار بگيرد و بدين شكل، مسير جريان سينماي انقلاب تغيير كند و منتقدان معتقد بودند كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نه تنها در اصلاح اين روند نمي‌كوشد بلكه عملاً باعث تقويت آن مي‌شود.

بخش ديگري از اعتراضات، متوجه تشويق‌ها و جايزه دادن‌های وزارت ارشاد بود. منتقدين بر اين باور بودند كه دادن جايزه سيمرغ بلورين جشنواره فيلم فجر به فلان هنرپيشه فاسد تركيه يا تشويق چند نويسنده غرب‌گرا و لائيك در داخل كشور، عرصه را براي جريان فرهنگي مخالف اسلام و انقلاب گشاد و بر هنرمندان و نويسندگان مسلمان و متعهد تنگ مي‌كند و اين نيز در شأن وزارت ارشاد اسلامي نيست.

سيد محمد خاتمي درباره همه اين انتقادها پاسخهاي خود را به اشكال مختلف ارائه مي‌داد اما ظاهراً هيچ‌كدام از مخالفان قانع نمي‌شدند و به نقد سياستهاي فرهنگي ارشاد ادامه مي‌دادند البته وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در درستي انگيزه‌هاي منتقدان چندان ايرادي نداشت ولي سليقه فرهنگي آنان را نمي‌پسنديد، همانگونه كه منتقدان نيز اين‌گونه بودند. خاتمي در همان جمع دانشجويي در پاسخ به پرسشي درباره نگراني‌هاي نيروهاي حزب اللهي گفته بود اين نگراني، نگراني به حقي است من اعتراف مي‌كنم روزنامه‌هايي كه به صورت افراطي برخورد مي‌كنند واقعاً نگرانند انقلاب و ارزشهايش را دوست دارند منتها مسئله بايد عميق‌تر مطرح بشود ما بايد فيلمهايي داشته باشيم كه به بهترين وجه چهره انقلاب و اصالتهاي آن را كه در دنيا كم‌نظير است نشان دهيم و اين نيازمند هنرمندان برجسته‌اي است كه هم؟هنري و تكنيكي آدمهاي برجسته‌اي باشند منتها اين به آن معنا نيست كه ما بايد تا آن روز كه اين آثار را نداريم، كل آثاري كه مي‌توانند خلائي از خلاهاي جامعه را رفع كنند، جلويش را بگيريم.»

عليرغم اين گونه جوابيه‌ها و توضيحات، نقد سياستهاي وزارت ارشاد در اجازه فعاليت دادن به روشنفكران غير مذهبي و انتشار آثار نويسندگان خارج نشين در كشور و به صحنه آمدن هنرمندان طاغوتي ادامه مي‌يافت.

آيت الله جنتي در يكي از خطبه‌هاي نماز جمعه قم (27/2/70) دراين باره چنين گفت: «امروز روشنفكر نماها و ملحدين كه رسماً اعلام الحاد كرده‌اند به همراه هنرمندان و نويسندگان غير متعهد عياشان و شهوترانان و مدعيان آزادي، اسلام را طرد مي‌كنند چون مانع اهداف آنهاست...ارزشهاي اسلامي براي اين افراد كمترين مفهومي ندارد و لذا با شدت تمام تلاش مي‌كنند تا وضعيت خانواده‌ها، مدارس و تفريحگاهها را همچون 12 سال قبل، از مظاهر فساد پر كنند و از طريق بي‌حجابي و هتك حرمت حجاب، رواج موسيقيهاي مبتذل و شهوت‌انگيز، نشر كتابها و مجلات ضد اسلام و انقلاب، اسلام آمريكايي را مطرح كنند، متأسفانه الان مجلاتي فعاليت مي‌كنند كه مسئوليت خود را مبارزه با انقلاب مي‌دانند.»

در سال 70 در صفحات مطبوعات كشور، بحثهاي فراواني درباره سياستهاي فرهنگي دولت درج مي‌شد و عده‌اي در مخالفت و بسياري در موافقت با سياستهاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي- سخن مي‌گفتند.

مخالفان سياستهاي فرهنگي معتقد بودند كه با هيچ منطقي نمي‌توان اجازه عرض اندام به مخالفان اسلام و انقلاب را داد و آنان را بر حوزه‌هاي فرهنگي- بتدريج- مسلط ساخت. موافقان سياستهاي فرهنگي دولت پاسخ مي‌دادند اولاً بايد آزمود، خطا كرد تا آنچه درست است جوله كند ثانياً در مقابل خطر ماهواره‌ها كه در پيش است بايد اين مقدار تساهل و تسامح را پذيرفت. ثالثاً تنها هنرمندان حق اظهار نظر در امور هنري را دارند رابعاً با انتخاب چند صفحه از يك كتاب يا چند صحنه از يك فيلم نمي‌توان درباره كليت آنها نظر داد. در مقابل منتقدين دولت معتقد بودند كه اين سخنان هرگز پاسخ انتقادات محسوب نمي‌شوند و با اين گونه كلي‌گويي‌ها و فرار از پرداختن به مصاديق نمي‌توان خودكشي را از ترس مرگ تجويز كرد.

آنان تأكيد مي‌كردند كه تحجر و سطحي‌انديشي خطرناك است اما رها كردن عرصه فرهنگ و نظارت دقيق نداشتن به توان فرهنگي خطرناك‌تر است و بايد با اين خطر مقابله شود.

به طور کلی می‌توان گفت عملكرد مديريت دستگاه‌هاي فرهنگي در سال‌هاي 70 به بعد، بستر را براي استحاله و نفوذ منحرفان در اركان انقلاب را فراهم كرد و برخي عناصر آن جريان تا سطح مديريت آمدند همچون انتخاب آقاي بهروز غريب‌پور به عنوان مشاور شهردار در حالي كه اول انقلاب از كانون پرورش فكري اخراج شد.

جرياني كه از خارج كشور مي‌آيد، پيوند ارگانيكي با جريان فكري روزنامه‌هاي ايران و همشهري پيدا كرده بود، بعدها شبكه‌سازي كرده و مطبوعات راه اندازي كردند.

روزنامه‌هاي «همشهري» و «ايران» كه در دوره مديريت آقاي هاشمي راه افتاد، از لحاظ حرفه‌اي قوي بودند. كادر و امكانات قوي داشتند اما از لحاظ محتوا و گرايش، شيوه‌اي جديد را به وجود آوردند كه ذائقه عمومي جوانان را به سمت متناسب با انقلاب پيش نبرد بلكه برعكس آن عمل كردند.

همچنين روزنامه «زن» متعلق به فائزه هاشمي، بعضي از احكام مسلم اسلامي را زير سوال مي‌برد و اوج كج‌روي آن درج پيام فرح پهلوي در آن بود. ايشان براي راه‌اندازي روزنامه زن از افرادي همچون عميد نائيني، مسعود بهنود، ابراهيم نبوي را كه سوابق منفي متعددي در كارنامه فعاليت‌هايشان وجود دارد، استفاده نمود.   

 

 

 

 

کارگزاران سازندگی

«هر دولتی می آید یک حزبی درست می‌کند، مملکت حزبی معنا ندارد. آنجاهایی که حزب هست دولت‌ها از حزب وجود پیدا می کنند؛ نه اینکه اول دولت تشکیل بشود بعد حزب درست کنند. اگر حزب می‌خواهید درست کنید خوب، قبل از اینکه دولت شما پیش بیاید یک حزبی درست کنید».            (امام خمینی (ره))

روزهاي زمستان 1374 که کم کم شور و شعفي از انتخابات مجلس پنجم يافته بود، ایران حضور گروهي تحت عنوان «کارگزاران سازندگي ايران» را در حالي حس کرد که موج شعار سازندگي شعار غالب دولت بود. اين اسم گذاري موجب اعتراض بسياري ديگر از کارگزاران نظام گرديد و ناگزير تا رسمي شدن و کسب پروانه، براي فرار از مشکلات حقوقي آن، از عنوان «جمعي از کارگزاران سازندگي ايران» استفاده مي گرديد.

در ذيل بيانيه اعلام موجوديت اين حزب  نامهايي ديده مي شد که اغلب چهره هاي آشنايي بودند و سالها سابقه حضور در قدرت را داشتند. افرادي همچون آقازاده، زنگنه، ترکان، غرضي، نجفي، فروزش، محمدخان، مهاجراني، نوربخش، محمد هاشمي، مرعشي، امراللهي، هاشمي طبا، کرباسچي و ... که در آن موقع بر کرسي وزارت، معاونت رييس جمهور، رياست بانک مرکزي و شهرداري تهران نشسته بودند. اين امر به خوبي بيانگر آن بود که مديران اجرايي کشور با تشکيل گروه، قصد بسط قدرت خود به ديگر عرصه هاي حاکميت را داشتند تا شرايطي فراهم آورند که در مسند قدرت باقي بمانند. به عبارتي کارگزاران در نگاه موسسين آن، کارکرد حزبي به معناي متداول آن که وظيفه «کادرسازي» و «مديرپروري» دارد را نداشت و تنها وجه اشتراک موسسين بقاي در قدرت بود؛ کرباسچي دبيرکل کارگزاران در اين باره چنين مي گويد:" کارگزاران، يک گروه سياسي داراي آيين نامه و اساسنامه نيست، بلکه به سبب ضرورتهاي مقطعي دوران انتخاب مجلس به وجود آمد، يعني ما بر اساس ضرورتهايي که در مقاطع مختلف انقلاب پيش مي آيد فعاليت مي کنيم." (روزنامه اخبار، 12/6/75)

در چنين شرايطي برخي از بزرگان نظام به موسسين اين حزب هشدار دادند و نسبت به مشکلات احزاب دولت ساخته براي کشور احساس خطر نمودند، در پي اين هشدارها در همان ابتداي امر برخي از وزيران موسس حزب انصراف خود را از حضور تشکيلاتي در کارگزارن اعلام کردند، گرچه همواره همراهي موثر براي اين حزب نو پا به حساب مي آمدند.

حزب کارگزاران که از تحصيل کردگان و يا تحصيل نکردگان با ژست تحصيل کردگي تشکيل شده بود با پناه بردن به نام تکنوکرات (technocrat) سعي بر القاي چهره اي علمي از خود نمود و در اين ميان رقيبان خود را با برچسب «جوانان انقلابي ديروز» و با اتهام نداشتن سواد آکادميک ترد کرد. افرادي همچون دکتر غفوري فرد ، مهندس خاموشي و ...

در نهايت فهرستي با عنوان «جمعي از کارگزاران سازندگي ايران» براي مجلس پنجم معرفي گرديد. در اين فهرست که نام عبدالله نوري در صدر آن قرار داشت نام افراد اصولگرايي همچون حضرات آيات موحدي کرماني، دري نجف آبادي ، ناطق نوري، مرحوم ابوترابي و ... نيز گنجانده شد تا پروژه فريب تکميل گردد. گرچه آنها از اين حمايت تبري جستند اما حجم گسترده تبليغات کارگزاران که تا آنزمان بي نظير بود از يکسو و کمبود وقت براي روشنگري در اين زمينه فرصت را به دست کارگزاران داد. حزب تازه تاسيس در مرحله اول توانست نامزد اختصاصي خود فائزه هاشمي که دختر رييس جمهور وقت بود را با شعارهاي فمنيستي همچون آزاديهاي اجتماعي براي زنان در غالب آزادي دوچرخه سواري در کنار ناطق نوري رييس مجلس دوره چهارم در مرحله اول به مجلس بفرستد. هرچند صرف هزينه هاي هنگفت براي تبليغات خانه به خانه کارگزاران تحت عنوان نامه تشکر کرباسچي و فائزه هاشمي از مردم تهران نتوانست در راه يابي ديگر چهره هاي اختصاصي کارگزاران همچون شهرداران مناطق (تاجران، تقوي منش و ...) و يا یاران استراتژیکی همچون مهدی حجت و الویری موثر افتد.

هرچند آقای هاشمی نقش و جایگاه خود در تأسیس حزب کارگزاران را انکار می کند، اما دیگران تعبیر دیگری از شکل گیری و نقش هاشمی رفسنجانی در اتفاقات منجر به تشکیل این حزب دارند.

حجت الاسلام والمسلمين ناطق نوري در این رابطه مي‌گويد: «بحث كارگزاران را آقاي هاشمي رفسنجاني با حسن نيت مطرح كرده بود و تحليل من اين است كه بحث پنج نامزد بهانه بود. تصميم تشكيل كارگزاران از قبل گرفته شده بود. معمولا آقاي هاشمي كه عضو شوراي مركزي جامعه‌ي روحانيت هم هستند، به طور فعال در جلسات جامعه‌ روحانيت شركت نمي‌كردند؛ مگر اين كه جلسه نزد ايشان و با ميزباني ايشان تشكيل مي‌شد. غير از فصل انتخابات و نزديك شدن به انتخابات هم، ايشان كمتر حضور پيدا مي‌كردند. اما در مقطع انتخابات به طور جدي مي‌آمدند.

در رابطه با مجلس پنجم، قبلا كار كارشناسي انجام و ليست هم تهيه شده بود. هم‌ چنين قرار شد در شوراي مركزي جامعه‌ روحانيت، رأي‌گيري مخفي يا علني هم براي انتخاب عده‌اي انجام شود. تا اين كه مطرح شد جريان‌هاي ديگري هم هستند و مي‌خواهند ليست بدهند. استنباط من اين است كه ـ ظاهرا با آقاي هاشمي ـ صحبت كرده بودند و تصميم داشتند كه يك تشكيلاتي راه بيندازند و فقط به دنبال بهانه بودند كه توجيهي براي تشكيلاتشان بيايند. آقاي هاشمي گفتند: «يك عده‌اي هستند كه خواست‌هايي دارند و اگر شما به خواسته‌هايشان عمل كنيد، آنها ليست نخواهند داد. در غير اين صورت، آن ها اقدام به تهيه‌ي ليست مي‌كنند». خواسته‌ آن‌ها اين بود كه حداقل پنج نفر از افرادي را كه معرفي مي‌كنند ما در ليست خودمان قرار دهيم.

واقعيت اين است كه از قبل برنامه‌ها رديف بود و آن‌ها هم كساني را پيشنهاد داده بودند كه ما نمي‌توانستيم همه را به راحتي قبول كنيم.

بالاخره معلوم شد كه اصلا موضوع چيز ديگري بوده و آن بحث كارگزاران بود كه آقاي هاشمي آن‌ها را مطرح كرده بود.

وقتي كارگزاران سازندگي اعلام موجوديت كرد، مقام معظم رهبري يك برخوردي با آن‌ها كرد و فرمود: «آن‌هايي كه وزير هستند و مسؤوليت دارند نمي‌‌توانند در اين تشكيلات باشند». لذا چند وزير كه در ليست كارگزاران بودند، كنار رفتند و ديگران كه ماندند وزير نبودند، بلكه افرادي همانند مرحوم نوربخش رييس بانك مركزي، آقاي كرباسچي شهردار تهران و آقاي محمدعلي نجفي كه آن موقع در آموزش و پرورش خدمت مي‌كرد، بودند. كارگزاران بدين نحو تشكيل و مدتي بعد هم وارد ميدان تخريب شدند. حداقل تخريب آن‌ها اين بود كه با حجم پول زياد، روزنامه‌ي «بهمن» را راه انداختند.

وقتي كارگزاران وارد شدند، با حجم عظيمي از تبليغات، جامعه‌ي روحانيت را بايكوت كردند. دوستان ما مي‌گفتند: «شما چطور تبليغات نداريد». مي‌گفتيم: «داريم، ولي اين قدر تبليغات آن طرف زياد است كه نمي توانيم خود را نشان دهيم». با اين كيفيت، در انتخابات مجلس پنجم، خانم فائزه هاشمي وارد صحنه شدند كه رأي بالايي هم آورد. البته حرف‌هاي خود او هم رأي آور بود، در مجلس پنجم رأي اول تهران از من بود، اما بعضي‌ها قائل به آن بودند كه رأي اول براي خانم فائزه هاشمي بوده است.

گاهي خود آقاي هاشمي پي‌گيري مي‌كرد و گاهي فرزندان او مي‌رفتند در وزارت كشور و پاي دستگاه كامپيوتر مي‌خوابيدند و مي‌خواستند ببينند اين رأي‌ها چه شده است. در اين جريان به آقاي بشارتي و تابش كه مسئوليت انتخابات را داشتند، خيلي جفا شد، آن ها واقعا سالم عمل كرده بودند».

عملکرد این دوره کارگزاران بیانگر هدف اصلیِ بودن در قدرت برای آنها و نه فن سالاری عرف بود و در این راه خط قرمزی برایشان موجود نبود. آنچنانکه در آستانه انتخابات 76 مهاجرانی رسما خواستار تغییر قانون اساسی برای امکان کاندیداتوری هاشمی برای سومین بار در انتخابات شد اما اندکی بعد به عنوان وزیر ارشاد دولت اصلاحات انتخاب شد. مرحوم نوربخش هم در هر دو دولت سازندگی و اصلاحات ریاست کل بانک مرکزی، کرباسچی شهردار تهران در دو دولت و همچنین سایر اعضای شاخص کارگزاران هم در دولت هاشمی و هم در دولت خاتمی سمت های مهمی داشتند.

توجه به منابع مالی این حزب نیز به خوبی بیانگر این است که این گروه از ابتدا در چه تفکری ریشه داشته است. به عنوان نمونه شرکت OIEC که در زمان وزارت اقازاده در سال 66 تاسیس شد و توسط فروزش، محمدخان، روغنی زنجانی، واعظی و لاهیجانیان اداره می گشت ، به طور کامل در اختیار اعضای کارگزاران بود و در پروژه هایی نظیر پتروشیمی تبریز و خراسان و پالایشگاه بندرعباس حضوری جدی داشت؛ این شرکت مقدمه ای برای تاسیس شرکت  پتروپارس توسط زنگنه گردید که به عنوان شرکت به ظاهر خصوصی در یکی از جزایر بریتانیا ثبت شد. حضور بهزاد نبوی و محسن صفایی فرهانی در این شرکت بیانگر تعامل و همراهی بالای این حزب با سیار اصلاح طلبان و به مشارکت طلبیدن آنها در پروژه های مالی کلانی همچون پتروپارس است، آنچنان که در شماره ششم همشهری ماه (در دوران مسئولیت عطریانفر)  از قول زنگنه نقل می گردد که در برابر ابراز بی میلی بهزاد نبوی برای پذیرش ریاست هیات مدیره پتروپارس اصرار می نموده است که این کار توست و از کس دیگری بر نمی آید."

برای بررسی چگونگی مسائل مالی کارگزاران اسناد کمی در دسترس است اما برای نمونه کافی است به پرونده غرضی که در یکی از مطبوعات منتشر گردید و علی رغم شکایت وزیر وقت مخابرات دادگاه رای به تبرئه نشریه افشاگر داد و یا پرونده قطور کرباسچی و مدیرانش در شهرداری تهران مراجعه کرد.

کارگزاران و لیبرالیسم!

بسیاری تشکیل کارگزاران را حاصل تنگ نظری جامعه روحانیت و جدا شدن بخشی از حامیانشان از ایشان می‌دانند؛ به عنوان نمونه روزنامه جمهوري اسلامي در سال 1380 در سرمقاله خود با عنوان "باز هم خبط سياسي!" تلويحاً به چگونگي شکل‌گيري حزب کارگزاران سازندگي اشاره کرده و با يادآوري انتخابات دوره پنجم مجلس و عدم پذيرش افراد پيشنهادي هاشمي در ليست "روحانيت مبارز" نوشت: "آن پيشنهاد منطقي بر اثر اصرار برخي عناصري که قاعدتاً امروز احساس پشيماني مي کنند، ناديده گرفته شد و با برخوردهاي نادرستي که حتي تکرار آن ملال آور است، به ديگري هايي ختم شد و بعداً با طرد تعمدي بخشي از نيروهاي مؤثر نظام، به مراحل حيرت انگيزي انجاميد."

اما به نظر می رسد کارگزاران از ابتدا راهی جدای از جامعه روحانیت داشت . به عنوان مثال مواضع اخیر سخنگوی این حزب، حسین مرعشی گویای این مطلب است. وی در سال گذشته به صراحت اعلام کرد که حزبش دارای نگرش لیبرال دمکرات است. پس از این سخنان هیاهوی بسیار در این خصوص صورت گرفت. اندکی بعد در جلسه ای که در منزل عبدالله نوری (از نقاط مشترک کارگزاران با دیگر اصلاح طلبان) شکل گرفته بود و افرادی همچون ابراهیم یزدی، موسوی لاری، اشکوری، حجاریان، سعید لیلاز و ... نیز حضور داشتند؛ سخنران جلسه عبدالکریم سروش با انتقاد از اصلاح طلبان که معتقد بود به دین سنتی عمل می‌کنند و خمسشان را به کسانی می دهند که نگاهشان با اصلاح طلبان متفاوت است خواستار کار اثباتی در ایجاد فقه جدید و کلام جدید شد و گفت: " بالاخره روشنفکری باید تکلیف خودش را با یکسری مسائل روشن کند، دوستان ما هنوز ذهنشان نسبت به سکولاریزم روشن نیست... هنوز راجع به لیبرالیسم و غرب ذهنها روشن نیست... برچسب غرب‌زده برای این است که من و شما را بترسانند، از چه می‌ترسیم؟ من خیلی خشنود شدم وقتی  شنیدم پاره ای از کارگزاران صریحا اعلام کردند ما لیبرال هستیم، بسیار خوب شتر سواری که دولا دولا نمی‌شود ..." وی در این سخنرانی بارها از ضرورت افشای مخالفت با نگاه رایج به اسلام سخن گفت و این اقدام کارگزاران را ستود.

اندکی بعد مرعشی از تهیه کردن مقدمات انتشار مبانی فکری این حزب در قبال نسبت « لیبرالیسم» و «اسلام» در قالب یک مانیفیست خبر داد. وی همچنین، اخبار مربوط به شکل گرفتن اختلافات درونی در میان اعضا در پی مطرح شدن بحث لیبرال دمکرات بودن این حزب توسط او را تکذیب کرد.

اختلاف دروني رهبران حزب کارگزاران سازندگي از ابتداي تاسيس این حزب بين دو دسته [يک طرف غلامحسين کرباسچي که جناح متمايل به اصلاح طلبان را رهبري مي‌کند و طرف ديگر محمد هاشمي که منتقدین جناح اول را نمايندگي مي‌کند] وجود داشته است. اين اختلاف در همان اوايل به اين ترتيب حل شد که کرباسچي دبيرکل و محمد هاشمي رييس دفتر سياسي باشد. اما به دنبال محکوم شدن غلامحسين کرباسچي و دستگيري و زنداني شدن وي عملا حزب کارگزاران منحل شد، با اين توضيح که براي انحلالش نياز به جمع شدن اعضاي مرکزي و امضاي يک اعلاميه وجود داشت که چنين امري امکان پذير نمي‌شد. در اين ميان، محمد هاشمي از ابتدا اساس کار خود را بر استفاده از انتقاد از اين حزب گذاشته در عين حال از عنوان رييس دفتر سياسي هم هرگاه لازم بود استفاده کرده است. وي حتي در اين فاصله نتوانسته سه برادر زاده اي را که در شوراي مرکزي دارد، به خود جلب و راضي کند. محسن، فائزه و علي هاشمي در موقعيت هاي مختلف بيش تر به جناح مدرن تمايل نشان داده اند، و کوشش هاي حسين مرعشي براي نزديک کردن مواضع محمد هاشمي به ديگران ناموفق مانده است.

به طور خلاصه، كارگزاران معتقدند اختيارات ولى فقيه محدود به قانون اساسى است ، آزادى حق است نه امتياز، انقلاب نبايد صادر شود. خصوصى سازى يك ضرورت اقتصادى است ، اخذ وام از منابع خارجى لازم اسـت . دولت بـايـد در فـعـاليـت هـاى فـرهـنـگـى نـظـارت داشـتـه بـاشـد نـه دخالت و در مقابل تهاجم فرهنگى ، بايد صرفا به ايمن سازى پرداخت.

شاید آخر این بخش ذکر دو موضع از سید حسن مرعشی جالب باشد آن هم به این دلیل که هم هدف  از تشکیل حزب را بیان کرده و هم در قبال مهم‌ترین مسئله جمهوری اسلامی موضع گرفته است. وی در قبال هدف حزب اظهار داشته است:

«حزب کارگزاران برای به دست گرفتن قدرت تشکیل شده است؛ یعنی حزب تشکیل نشده که دعای ندبه و کمیل برگزار کند یا بنیاد خیریه باشد که به فقرا رسیدگی کند. کارگزاران مثل هر حزبی که در دنیا به وجود می‌آید، یک ایده‌هایی دارد و برای پیاده کردن ایده‌هایش هم ابزارهایی را احتیاج دارد که آن ابزارها، ابزارهای قدرت است یعنی در واقع قدرت را می‌گیرد».

نیز درباره اصل ولایت فقیه بیان کرده است:

«ما معتقدیم ولی فقیه منتخب مردم است. نظام جمهوری که مبنای حرکتش حاکمیت اکثریت است را قبول داریم و در چارچوب همین نظام هم ولایت فقیه را منتخب مردم میدانیم که منتخب خبرگان است و چیزی بیشتر از این را قبول نداریم».

 

«به نظر من آقایان وزرا هم نباید وقت خود را در کارهای حزبی صرف بکنند. زمان آقای هاشمی وقتی حزب آقایان کارگزاران درست شد، یکی از اشکالات اساسی ای که من به کار آنها گرفتم و به آنها گفتم، این بود که برای حزب باید وقت صرف کنید – دور هم بنشینید و حرف بزنید، تبادل نظر کنید، بلی و خیر بگویید، بحث های سیاسی و روشنفکری کنید – که ولو در کار شما هم هیچ اثری نگذارد، باید بدانید که این مقدار همت و وقت، متعلق به دولت است. وزیر که در وزارتخانه هشت ساعت کار ندارد؛ وزیر، تمام وقت در اختیار وزارتخانه است. اگر شما همت و نشاط حرف زدن و فکر کردنتان را جای دیگری صرف کردید، در حقیقت وقت وزارتخانه را غصب کرده اید؛ این فعل حرام است».      (مقام معظم رهبری)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بدعت سازندگی

دوران سازندگی آغاز عصری جدید در دوران تاریخ انقلاب بود. نگرشی جدید و متفاوت با نگرش امام به عرصه اجرايي و حکومتی کشور که از نوع نگاه به حکومت، ملاک ها و معیارهای حاکمان اسلامی شروع شده و تا شعارها و اولویت ها ادامه می یافت.

«مسابقه رفاه ميان مسؤولان، بي اعتنايي به گسترش شکاف طبقاتي در ذهن و عمل برنامه ريزان، ثروتهاي سربرآورده در دستاني که تا چندي پيش تهي بودند، هزينه کردن اموال عمومي در اقدامهاي بدون اولويت و به طريق اولي در کارهاي صرفا تشريفاتي، ميدان دادن به عناصري که زرنگي و پررويي آنان همه گلوگاههاي اقتصادي را به روي آنان مي گشايد، و خلاصه پديده ي بسيار خطرناک انبوه شدن ثروت در دست کساني که آمادگي دارند آن را هزينه کسب قدرت سياسي کنند و البته با تکيه بر آن قدرت سياسي اضعاف آنچه را هزينه کرده اند گرد مي آورند.

اينها و امثال اينها آن نقطه هاي استفهام برانگيزي است که هر جوان معتقد به عدل اسلامي، ذهن و دل خود را به آن متوجه مي يابد و ازکساني که مظنون به چنين تخلفاتي شناخته مي شوند پاسخ مي طلبد و همچنين در کنار آن ازدولت و مجلس و دستگاه قضايي، عملکرد قاطعانه براي ريشه کن کردن اين فسادها را مطالبه مي کند.

امروز اين مهمترين و مطرح ترين مساله ي کشور ماست و نسل جوان دانشجوي متعهد و مؤمن نمي‌تواند نسبت به آن بي تفاوت بماند». (مقام معظم رهبری6/8/81)

نگرش شکل گرفته در بطن خود حاكميت تكنوكرات‌هايي را در پي داشت كه بدون هيچ حضوري در صحنه‌هاي مختلف انقلاب نظير 8 سال دفاع مقدس و بدون هیچ اعتقاد مستحکمی به "آرمانها و گفتمان امام و انقلاب" و تنها به ‌واسطه تحصيل در فلان دانشگاه امریکایی یا اروپایی در مصادر اصلي نظام تكيه زده و برای حاکمیت علوی نسخه تجویز می نمودند. نگرشی كه به معناي نفوذ سكولاريزم و انديشه‌هاي لیبرالي در نحوه اداره حكومت بود. دولت هاشمی رفسنجانی دولت پرکاری بود اما در آن رنگ و بویی از "گفتمان امام" دیده نمی شد. هاشمی آمده بود تا ویرانی های پس از جنگ را آباد کند.

كم كم طبقه جديدي به نام طبقه حاكم و مديران نظام با ويژگيهايي خاص شكل گرفت. اين طبقه براي آنكه بتوانند درست بيانديشند، نياز به اتاقهاي چند لايه و دور از دسترس مردم، در محيطي آرامش بخش و مفرح داشتند. زندگي، خانه‌ و اتومبيل‌شان بايست تأمين مي‌شد تا بتوانند دغدغه خود را بر روی مسائل اساسی و کلان کشورمعطوف نمايند.

شعارها و ادبیات و اهتمام صرف اقتصادی دولت و عدم انتخاب و نظارت بر روی مدیران بر اساس معیارهای حاکمیت علوی کم کم مسابقه تجمل و اشرافی‌گری و عافیت طلبی را میان مردم و مسئولان به راه انداخت و فضای کشور را از فضای معنوی دوران امام تهی کرد و...

شعار توسعه اقتصادی و پذیرش نسخه های اقتصاد لیبرال در حوزه اقتصاد در ابتدا با تصور امکان حفظ آرمان‌ها در ابعاد دیگر صورت گرفت.

«آنچه که در این بین بایستی با وسواس و دقت دنبالش باشید، مسأله «عدالت اجتماعی» است که با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضی این‌طور تصوّر می کردند – شاید حالا هم تصوّر کنند – که ما بایستی دوره ای را صرف رشد و توسعه کنیم  و وقتی که به آن نقطه مطلوب رسیدیم، به تأمین عدالت اجتماعی می پردازیم. این فکر اسلامی نیست. «عدالت» هدف است و رشد و توسعه ، مقدمه عدالت است. آن روزی که در کشور عدالت اجتماعی نباشد، اگر بتوانیم باید آن روز را تحمّل نکنیم». (رهبر معظم انقلاب)

در يك كلام، الگوي اداره كشور و معيارهاي انتخاب حاكمان اسلامي ديگر "امام خميني و مشي و نگاه او و دوران طلايي حاكميت علوي" نبود، بلكه تنها راه نجات کشور و رشد و پيشرفت آن در تن دادن به ارزش‌ها و نسخه‌هاي غربي نهادهاي بين‌المللي نظام سلطه تفسیر شد.

در این میان، تنها اميد عاشقان و دلسوزان انقلاب، رهبري معظم انقلاب بود كه با رويكردي انتقادي نسبت به جهت‌گیری‌ها و گفتمان دولت توسعه اقتصادی و با طرح مباحث "ثروت‌هاي باد آورده، نفی عافيت طلبي، غفلت خواص، مبارزه با اشرافیگری مسئولان، عبرتهاي عاشورا، ساده زیستی و زهد حاکمان علوی، تهاجم فرهنگي، شبيخون فرهنگي، نوسازی معنوی و..." سعي نمود استمرار ملاك‌ها و ارزشها، روح و مطالبه علوي و همچنین "گفتمان امام" را در میان مردم زنده نگاه دارد.

ایشان در برابر سیاست های دولت توسعه اقتصادی بارها تکرار و تاکید می نمودند که 2 مشخصه بارز حاكمان اسلامي 1- زهد 2- عدالت خواهي است... . شاخصه‌هایی که در دهه اول انقلاب و روزگار رجایی‌ها در سیستم اداره کشور جریان داشت.

اما برخلاف آن آقای هاشمی، مشی و مرام برخی از مسئولان در نخستین دهه انقلاب را نه ساده زیستی و پرهیز خودخواسته از اشرافی‌گری، بلکه «زهدفروشی» ناخواسته و ناشی از جبر زمانه می‌داند و مدعی است که در دوره سازندگی پرده‌ها برافتاد و حقیقت سلوک سردمداران هویدا شد.

در مکتب مدیریتی مسئولان سازندگی، مصلحت اجرا نباید در مذبح عدالت قضا چنان قربانی شود که دولتمردان، دست از آبادگری بردارند. در این مکتب، کاستی و سستی در ساختن و آبادانی را باید با "چشم‌پوشی" چاره کرد.

آقای هاشمی دولتش را «کابینه کار» نامید و مدیرانش را چنان برگزید که اهل کار باشند و سیاست را به او واگذار نمایند.

رئیس‌جمهور دوران سازندگی در برابر تعرضات قوه مقننه به کارگزارانش و مواخذه قوه قضائیه در مورد عملکرد آنان، هر جا توانست از نفوذ شخصیت خود استفاده کرد و هر جا نتوانست، از «حساب در اختیار» : «از همین حساب 210 که در اختیارم بود 2میلیارد تومان ضمانت کردم که یکی از مدیران ارزشمند را زندانی نکنند؛ برایش 2میلیارد وثیقه بریده بودند». آقای هاشمی، حاصل اغماض از تخلفاتی را که برای عبور از «گیرهای قانونی» صورت می‌گیرد، حفظ شجاعت و رشادت مدیران برای انجام کارهای ماندگار و سرمایه‌ساز می‌دانست. به طوری که در پاسخ به انتقادات می‌گفت: «این قدر بحث از اختلاس و دزدی نکنید و روحیه مردم را خراب نکنید. وقتی که ما یک سدی را می‌سازیم و مثلاً ده میلیارد خرج می‌کنیم، ممکن است از قبل آن پانصد میلیون هم اختلاس شود اما این سد برای کشور می‌ماند و هیچ‌کس نمی‌تواند از این اختلاس یا دزدی کند».

هر چند مردم به‌ واسطه رهنمودهای رهبرشان همچنان پایبند به "گفتمان امام" بودند این منش و بدعت آشکار به سرعت در همه زمینه‌ها در حال پیشرفت بود و ديگر كلام امام در میان نگاه‌های مسئولان خريداری نداشت كه مي‌گفت: "ما آرزوی یک همچون حکومتی داریم، یک حکومت "عادل" که "نسبت به افراد رعیت، علاقمند" باشند. عقیده‌اش این باشد که باید من "نان خشک بخورم" که مبادا یک نفر در مملکت من زندگی اش پست باشد، گرسنگی بخورد. ما می‌خواهیم یک همچون حکومت عدلی ایجاد کنیم."

اما در اهميت ساده زيستى روحانيت و مسئولان می‌فرمود: «از اهم مسائلى كه بايد تذكر بدهم، مسئله‏اى است كه به همه روحانيت و دست اندركاران كشور مربوط مى‏شود، و هميشه نگران آن هستم كه مبادا اين مردمى كه همه چيزشان را فدا كردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منّت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند، زيرا آن چيزى كه مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده‏اند و اسلام را ترويج نموده و جمهورى اسلامى را بپا كردند و طاغوت را از ميان بردند، كيفيت زندگى اهل علم است. اگر خداى نخواسته، مردم ببينند كه آقايان وضع خودشان را تغيير داده‏اند، عمارت درست كرده‏اند و رفت و آمدهايشان مناسب شأن روحانيت نيست، و آن چيزى را كه نسبت به روحانيت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بين رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان... شما گمان نكنيد كه اگر با چندين اتومبيل بيرون بياييد وجهه‏تان پيش مردم بزرگ مى‏شود، آن چيزى كه مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، اينكه زندگى شما ساده باشد، همان طورى كه سران اسلام و پيغمبر اسلام و اميرالمؤمنين و ائمه ما زندگى‏شان ساده و عادى بود بلكه پايين‏تر از عادى. آنها هم كه جمهورى اسلامى را بپا كردند، مردم عادى هستند، و كسانى كه بالابالاها نشسته‏اند، هيچ دخالتى در اين مسائل نداشته و ندارند. اين مردم بازار و كشاورز و كارگران كارخانه‏ها و طبقات ضعيف- به حسب دنيا و قوى به حسب آخرت- هستند كه اين توقع را دارند كه اگر خداى نخواسته، نفوس اين مردم از ما منحرف بشود، ضرر آن براى ما تنها نيست، بلكه براى اسلام است. و ما بايد حفظ كنيم آنهايى را كه اسلام و جمهورى اسلامى را نگه داشته‏اند و بعد از اين هم نگه خواهند داشت، و حفظ آن به اين است كه زندگى ما ساده و عادى باشد. آنهايى هم كه مى‏خواهند خودشان را حفظ كنند، بايد بدانند كه گاهى با يك اتومبيل پيكان بهتر مى‏توانند محفوظ باشند تا وسيله ديگر. و ائمه جمعه و جماعاتى كه اگر عادى بيرون بيايند ممكن است از بين بروند، بايد به آن مقدارى حفظ كنند كه زياد نباشد. و اين‏طور نباشد كه امام جمعه‏اى وقتى در خيابان مى‏آيد، خيابان را خلوت كنند و هياهو به راه بيندازند، اين‏طور چيزها حيثيتشان را در جامعه ساقط مى‏كند. بزرگى شما آقايان به دنيا نيست، بزرگى شما به آخرت است، و اينكه پيش خدا آبرومند باشيد. و اين يك مسئله مهمى است كه دخالت در حفظ جمهورى اسلامى دارد و ما بايد خيلى مواظب باشيم، و اهل علم و دولت و دست اندركاران بيشتر بايد مواظب باشند، چرا كه همه دنبال اين هستند كه نقطه ضعفى، خصوصاً از اهل علم پيدا كنند و در همه جا مطرح سازند. و ما بايد به گونه‏اى زندگى كنيم كه اگر چنانچه آن را از ما گرفتند، حسرت نخوريم، نه اينكه مثل رئيس جمهور امريكا كه اگر اين مقام را از او بگيرند شايد از حسرت دق كند!».

آنچه گفته شد مروری بر کلیات و جهت‏گیری‏های سازندگی و بدعت آشکار در عرصه مدیریتی کشور بود و سعی بر این شد که از ذکر تک‌تک مصداق‏‌ها خودداری شود که آن از چارچوب و وسعت این بحث خارج است.

 

 

 

 

 

سخن آخر؛

شاید این قسمت از نوشته باید به نتیجه‏گیری و قضاوت می‏پرداخت؛ ولی ما قضاوت را بر عهده خواننده گذاردیم و به ذکر چند نکته بسنده خواهیم کرد.

در این نوشتار سعی شد تا چکیده‏ای از عملکرد و نظام فکری دولت سازندگی با تکیه بر مستندات و نقل‏قول‏های مستدل و بدون پرداختن به مسائل شبهه‏ناک و غیر معتبر -البته به اضافه اندکی تحلیل- ارائه شود. هرچند بازگویی تمامی وقایع و نقد کامل دولت سازندگی فرصتی دیگر می‏طلبد.

اگر چه مطالب را جدا از هم و در فصل‏های مختلف تقسیم نمودیم ولی بر این باوریم که نمی‏شود پیوستگی کلی حوزه‏های گوناگون را نادیده گرفت و هر حوزه را به طور مستقل مورد سنجش قرار داد. چرا که به عنوان مثال نمی‏توان در یک حوزه مانند اقتصاد معتقد به لیبرالیسم بود و در حوزه دیگر به گرایش دیگری روی آورد و.... برای قضاوت درست، علمی و البته منصفانه و مستدل، باید مشی و مرام و گرایش حاکم بر دولت سازندگی را جستجو کرد و آثار و آسیب‏های ناشی از این مسلک و تأثیر آن بر سیاستهای اقتصادی، فرهنگی، سیاست‏خارجی و غیره را مورد واکاوی قرار داد. بدین منظور خواننده را به مرور دوباره مطالب عنوان شده در فصل «بدعت سازندگی» دعوت می‏کنیم تا با این دید کلی که در تار و پود دولت سازندگی رسوخ کرده و ظهور و بروز عینی و عملیاتی یافته بود، این دولت را مورد ارزیابی قرار دهد.

در پایان باید این نکته را متذکر شویم که به نظر ما تاکنون اکثر متون منتشر شده در رابطه با دولت سازندگی، یا به نوعی افراط و تخریب بوده و یا ستایش یک‏طرفه و به عنوانی تأیید بدون قید و شرط و دفاع غیرمنطقی را شامل می‏شد و کمتر نقدی را می‏توان یافت که بدون جانب‏داری و تکیه بر همه واقعیات و اتفاقات، به بررسی موضوعات و سیاست‏های این دولت بپردازد. نوشته ما نیز  به علت عدم وجود منابع کافی و مبهم بودن بعضی قضایا و یا به مصلحت نبودن ذکر آنها خالی از نقص واشکال نیست ولی به جرأت می‏توان گفت که سعی بر این بوده تا حداقلی از مسائل غیرمستدل را در بر نداشته باشد.

 

 

 

 

 

منابع :

رقابت سیاسی و ثبات سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، غلامرضا خواجه سروی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382

دولت، نفت و توسعه اقتصادی، امیرمحمد حاجی‌یوسفی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378

هاشمی رفسنجانی در بوته نقد، رحمت الله صادقی، سازمان انتشارات گفتمان، 1378

بی پرده با هاشمی رفسنجانی، قدرت‌الله علیخانی، انتشارات کیهان، 1382

جریان شناسی گروه‌های سیاسی پس از انقلاب، علی شکوهی، 1385

سراب سازندگی، مجموعه مولفان، انتشارات روزنامه سلام، 1379

نسخه الكترونيك صحيفه امام

آرشيو اینترنتی روزنامه‌ کارگزاران

صفحات اینترنتی و وب‏سایت‏های مرتبط

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ابتدای کار دولت سازندگی

«خصوصیاتی را که افراد آشنای با اعضای دولت می توانند بدانند و بفهمند، یقیناً مردم بعضی از آنها را نمی دانند، بعضی را هم باور نمی کنند. مثلاً اگر به مردم گفته شود که در بین وزرای جناب آقای هاشمی – بنابر آنچه که مسموع بنده است – وزیری هست که اگر از حقوق ماهیانه اش، اقساطی را که باید بدهد، کم کنند، برایش 2400 تومان می ماند، آیا واقعاً این را تصور می کنند که در کارگزاران یک دولت – کسانی که بیت المال و امکانات در اختیار اینهاست – کسانی پیدا می شوند که اینطور زندگی و این گونه صرف و خرج می کنند؟ اینها چیزهای  باارزشی است».

 

 

انتهای کار دولت سازندگی

«سالهاست که بنده درباره ی زندگی تشریفاتی مکرر تذکر می دهم؛ این دو جنبه دارد: یک جنبه از لحاظ اصل پایبندی به تجملات و تشریفات است، که این بد و دون شأن انسان والاست.

لیکن جنبه‏ی دومی دارد که اهمیتش کمتر از جنبه ی اول نیست، و آن انعکاس تجمل شما در زندگی مردم است؛ بعضی ها از این غفلت می کنند! وقتی شما جلوی چشم مردم، وضع اتاق و دفتر و محیط کار و محیط زندگی را آنچنانی می کنید، این یک درس عملی است و هر کسی این را می بیند، بر او اثر می گذارد؛ حداقل این را باید رعایت کرد».